همیشه حق با مشتری نیست ، البته در مورد نوآوری ، همیشه حق با مشتری است. این مشتری است که تعیین مینماید که جهش بزرگ تجاری یک شرکت در معرفی محصولات و خدمات جدید به سمت درستی میرود یا خیر. مشکل اغلب برندها این است که مشتریان نسبت به کارایی محصول ” اینکه آیا این محصول میتواند به حل مشکلاتشان کمک نماید یا خیر ” مشکوک و بدبین هستند و باید بررسی نمایند که آیا راه حل ، به اندازه کافی مناسب است یا خیر.
یک جمله جالب از هنری فورد ( مدیرعامل فورد ) نقل میشود : ” اگر از مردم میپرسیدم که چه میخواهند، پاسخ میدادند : یک اسب سریعتر ” . هنری فورد به دنبال یک چیز سریع رفت اما آن چیز اسب نبود. پس همیشه حق با مشتری نیست. اما تشخیص قسمتهای درست خواسته مشتری ، بسیار مهم است. این همان گام اصلی در ارائه نوآوری و جلوگیری از شکست است.
شکست ، ناشی از عدم تلاش نیست. شرکتهایی که واقعا مفهوم مدیریت را متوجه هستند ، بر درک و شناخت صحیح از مشتری ، سرمایهگذاری داشته و پشت درهای بسته تصمیمگیری نمینماید. شرکتهای مقدار زیادی اطلاعات را در مورد رفتار، نظرات و نگرشهای فعلی و بالقوه جمعآوری مینماید. مشکل زمانی بروز مینماید که سازمان با توجه به اطلاعات در دسترس میخواهد یک راه حل برای مشتری پیدا نماید، اما این سازمانها نمیدانند که کدام بخش از اطلاعات مهم ، کدام بیاهمیت و کدام بخش را باید نادیدهگیرند. همه اینها موجب سردرگمی سازمانها میگردد.
بسیاری از شرکتها بر اساس اطلاعات بدست آمده از تعداد محدودی از مشتریان ، پیرامون رضایت سنجی مشتری ( با یک پرسشنامه ) ، تصمیم سازی مینمایند. البته این ابزار در جای خود قابل احترام است اما باید فراتر از این و به بیش از آن برای درک مشتری فکر نمود. باید متوجه شد که مشتری چه تقاضایی دارد و چه عواملی سبب جابجا شدن ترجیح مشتری میگردد و چه به سوی چه صنعتی خواهد رفت.
حتی زمانی که شرکتها ، محصول جدید خود را معرفی مینمایند ، جمع آوری اطلاعات در خصوص حال و آینده آن محصول بسیار دشوار است.
ادامه مطلب :